گونه شناسی نقوش دستبافتههای منطقه سوادکوه مازندران (مطالعه موردی منطقه آلاشت)
فاطمه آقاجانی، ابوالقاسم دادور،ابوالفضل داودی،سالار ظهوری، محمدرضا شریف زاده
چکیده
طبرستان به لحاظ برخورداری از تنوع آب و هوایی، سرزمین رنگهاست، که این را میتوان در جای جای زندگی مردمان این دیار مشاهده نمود. پوشاک و دستبافتههای ساکنین این نواحی از دیرباز تا کنون بلحاظ رنگ و نقش، متنوع و چشم نواز بوده است. بافتههای روستایی ازجمله هنرهای کاربردی است. این سرزمین دارای سه قطب مهم در زمینه دستبافتههای سنتی میباشد؛ متکازین بهشهر(در شرق)، آلاشت در سوادکوه(نواحی مرکزی استان) و کلاردشت نوشهر(غرب استان). از بین این مناطق، منطقه آلاشت واقع در شهرستان سوادکوه از سابقه طولانی تری برخوردار بوده است. منسوجات دستباف این منطقه شامل: جاجیم، جوراب، چپری، چوقا، سفره و… میباشد. هدف از پژوهش، بازشناسی نقشمایهها و معرفی آن به نسل های آینده است، لذا مطالعه بصورت کتابخانهای و مراجعات میدانی نویسندگان صورت گرفته و به طبقهبندی گونههای نقوش دستبافتها پرداخته شده است. اغلب نقوش، معنا و مفهوم رمزگونه داشته و به مطلبی در زندگی ساده و روزمره مردم اشاره میکند. نقشهای حیوانات که با واژههایی چون غازگلی و مهرخفته و پاپلی نامگذاری شدهاند، جانوران منطقه را مینمایانند که هر روز مقابل دیدگان بافنده قرار دارند. نقوش گیاهان درخت، گل و نقشمایههای طبیعی از رود، کوه و زمین در بافتههای آلاشت نیز نشانگر همین مطلب است. بررسیها نشان داد که دستبافتهای این دیار با همه قدمت، تاریخ، زیبایی و تنوعی که در نقوش دارند، بسیار غنی بوده و حاصل تلفیق باورها، اعتقادات و سلیقه ذوقی بافنده و برداشت آزاد آنها از طبیعت و محیط پیرامونشان بوده است و با اندک تغییراتی، با سلیقه امروزی مردمان مطابقت پیدا میکنند و میتوانیم در حفظ این میراث ماندگار راه گشا باشیم.
کلمات کلیدی: آلاشت، دستبافتهها، جاجیم، نقوش سنتی، پارچه دستبافت.
مقدمه
باورها، اعتقادات و آداب ورسوم هر قوم را میتوان از میان قصه ها، اسطوره ها، آثار باستانی و آثار برجای مانده از تمدنهای آن قوم و بالاخره هنرهای سنتی ایشان، استنباط نمود. نگارههای بکار رفته در هنرهای هر ملتی حاصل برداشت ذهنی، ذوق و تجربه شخصی بافندگانی است که ضمن حفظ اصالت و ارزشهای قومی درگذر زمان رشد و نشر نموده است. دستبافتهها یکی از نمادهای بارز فرهنگی هستند که همانند زبـان، گـاه گـروههـای قـومی را از یکدیگر متمایز و معلوم میکنند که هر یک به کدام تمدن و سرزمین تعلق دارند. نخستین نشانههای بافندگی و وسایل بافت درشمال ایران، در غارهای هوتو و کمربند در نزدیکی بهشهر مازندران گزارش شده است[۱]. منابع تاریخی درباره مقادیر فراوان بافتههای نفیس تولیدی در قرون اولیۀ بعد از اسلام در طبرستان(مازندران امروزی)، حاکی از آن است که ساکنان این خطه علم و دانش بافت و ریسندگی را داشتند. علاوه برآن، آب و هوای مناسب برای تولید ابریشم، کشت الیاف کتان و کنف، کثرت دام و فراوانی پشم و نیاز مبرم مردم مناطق کوهستانی به پوشاک و بافتههای گرم، بر قدمت بافندگی و وجود دستبافتههای فراوان و درنتیجه نگارهها و نقوش سنتی منطقه تأکید میکند. هنر دستبافی مازندران در انواع گلیم، جاجیم، گلیج، ساچین، جورابها و… تبلور یافته است. این بافتهها به دلایل قابلیت نقش پذیری نسبت به سایر بافتهها و نیز کاربرد وسیع در مناطق کوهستانی سرد که اغلب دورافتاده و درنتیجه بکر و سنتی ماندهاند، اهمیت خاصی مییابد[۲]. آنچه امروزه از نظر اندیشمندان جامعه شناس اهمیت دارد، توجه به پیام ها و راز و رمزهای موجود در نقوش دستبافت ها است، که از باورها و آداب و سنن و ویژگیهای جغرافیایی و اقلیمی هرقوم بوده و هرکدام نماد خاصی را بیان میکند[۳]. هدف کلی از این تحقیق، دستیابی به نقوش دستبافتههای آلاشت مازندران است. دستبافتهها، یکی از هنرهای صنایع دستی مازندران، سابقه چند هزار ساله دارند. بافتههای روستایی ازجمله هنرهای کاربردی و نیاز مبرم مردم مناطق کوهستانی به پوشاک گرم، با توجه به کثرت دام و فراوانی پشم، تولید می شد و حاصل تلفیق باورهای قومی و سلیقۀ ذوقی بافنده است، که اغلب بدلیل دورافتاده بودن، بکر و سنتی مانده اند. نقوش متنوع و رنگینی که قرن هاست زنان روستایی ساکن ارتفاعات در بافتههای خود به آن میپردازند. آلاشت امروزه میراث دار نگاره های ارزشمندی از دستبافتههای سنتی این منطقه است. اطلاعات این پژوهش، بر اساس مطالعات کتابخانه ای و حضور میدانی در منطقه آلاشت گردآوری شده است. نمونه های لازم برای شناسایی و بررسی نقشمایههای تصویری در دستبافتهها، طی تحقیق میدانی از منازل، موزۀ مردم شناسی و فروشندگان محلی روستای آلاشت جمع آوری شده و اطلاعات لازم نیز با بررسی نقوش دستبافتهها و مصاحبه با زنان بافنده به دست آمده است.
منطقه آلاشت مازندران
آلاشْت یکی از شهرهای شهرستان سوادکوه در استان مازندران است و در ارتفاعات کوه البرز واقع شده است. زبان مردم آلاشت، مازندرانی است و به معنی آشیانه عقاب میباشد. وجه تسمیه آن نیز احتمالاً وجود عقاب های فراوان در کوههای بلند این منطقه است[۴]. هوای پاک جنگلها و صفای باطن روستانشینان، که برخاسته از طبیعت است، بر شکلگیری آداب و رسوم مردم منطقه و همچنین چهره و پوشش مردمان تاثیر داشته است. گونههای گلگون ساکنان منطقه، نشان از مجاورت آنها در سرمای روزهای زمستانی کوهستان دارد و پاپوشهای رنگارنگ و سنتی که در دستان ماهر زنان منطقه با شش میل بافته میشود و محافظ خوبی برای روزهای سرد و یادگاری زیبا از سفر به آلاشت است. لباسهای مردان آلاشت با نام قبا که شامل کت وشلوار دستبافت پشمی بوده و پارچهها و روسریهای زنان آلاشت که از نخ پنبه و پشم تولید میشود و با تکنیک نساجی سنتی و با دستگاه کرچال قدیم بوده است. رفت و برگشت ماکوها از میان تارهای سپید، ثانیههای زندگی زنان بافنده را بر وجود جاجیم جاودانه میسازد تا حکایتگر هنر آفرینندگان خود باشد. جاجیم و شمد پیشکشی دیگر از زنان هنرمند این دیار بوده، زنانی که رنگ هنر بر دستانشان بیشتر از صنعت نقش بسته است[۵].
سابقۀ تاریخی و دستبافتههای آلاشت
در آلاشت، خانهسازی نیز با مقتضیات اقلیمی محیط کوهستان هماهنگی یافته و خانهها درشیب کوه بنا شدهاند. بافت سنتی و قدیمی آلاشت که بخشی از آن سال ۱۳۴۸ به شماره ثبت ۸۷۶ و با نام محله قدیمی آلاشت در فهرست آثار ملی کشور ثبت شد، حدود یک دهه است که دستخوش تغییراتی گسترده از نظر ظاهری و فیزیکی شده است. بناهای خشتی قاجاری، کوچه های سنگفرش، زندگی مردم و سبک معماری خاص بومی سنتی میباشد و سرآمد همه این خانهها، خانهای است با قدمت بیش از یک قرن که اکنون موزه مردمشناسی آلاشت شده است، خانهای دوطبقه از جنس خشت و چوبهای محکم بلوط و راش که در گذر زمان رنگ سرخ چوب راش، کدر شده است. همچنین سنگ نوشتهی گوری در آلاشت و خطوط ویژهای که بر روی آن حک شده است باستانی بودن این منطقه را نشان میدهد. این خط در هیچ فرهنگ لغت و سند تصویری نیامده است و متخصصان زبان شناسی احتمال داده اند که این خط، خط سکایی ها یا کاسی ها باشد[۶]. آلاشتی ها بیشتر از آنکه با زمین مأنوس باشند، به چوپانی و گالشی (گاوداری) خو گرفتهاند، همیشه یک طرف داد و ستد آن ها با پشم، پنیر، روغن حیوانی، پارچه و جورابهای پشمی است که از پشم گوسفندان می ریسند و میبافند[۷]. از ساکنان اصلی و قدیمی آن میتوان به حضرتی ها، داداشی ها، نجفی ها، اندام ها، مسیبی ها، نعمتی ها، عبدی ها، رنودها، طیبی ها، اکبری ها، پهلوان ها، شهابیان ها، جورسرایی ها، رشیدی ها و… اشاره کرد[۸]. صنایع دستی از دیرباز در میان اقوام مختلف علاوه بر، برطرف کردن نیازهای اولیه مردم، حاصل تلفیق روح و خلاقیت سازندگان با عناصر طبیعی آن ناحیه بوده و هست. یکی از بزرگترین سرمایههای معنوی آلاشت بانوان هنرمندش هستند، از زمانهای قدیمی زنان دوش به دوش مردان علاوه بر کار خانه با هنر دستان خود نیز به اقتصاد خانواده کمک میکردند، تولید پارچههای دستبافت ظریف پنبهای، ابریشمی و پشمی مانند شمد و چادرشب وکرباس و سفره و حوله و… دستبافتههای ضخیم مانند جاجیم و گلیچ در آلاشت از گذشتههای دور مرسوم بوده وشغل اصلی زنان این منطقه بوده است[۹]. جاجِم جاجیم بافی یکی از قدیمیترین و کهنترین صنایع دستی مردم مازندران است که در روزگارانی نه چندان دور، در عصری که ماشین بر آفرینش انگشتان دست چیره نشده بود، با تار و پود فرهنگ اصیل و به اصطلاح مدرن نشده این سرزمین گره خورده و با فرهنگ و زندگی طبرستان نشینان تناسبی ناگسستنی داشت. جاجیم های آلاشت دارای شهرت جهانی است و در بسیاری از منازل آلاشت، دستگاه نساجی کرچال یا کارچاله جهت بافت وجود دارد. همچنین جاجیم آلاشت درسال ۹۷ نشان صنایع دستی و مهراصالت ملی را دریافت نمود. آماری در (جدول ۱)، گردآوری شده که توسط صنایع دستی آلاشت و سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی وگردشگری استان مازندران بدست آمده است.
جدول۱: آمار بدست آمده از صنایع دستی استان مازندران
معرفی دستبافتهها و طبقهبندی نقوش
ریشه یابی و تعیین زمان و محل ظهور نقوش گلیم و گلیمچه های یک ناحیه دشوار است، زیرا همواره بر اثر تبادلات فرهنگی، طرحهای ابداعی و نقوش یک دستبافته از منطقه ای به منطقه دیگر انتقال یافته است. با این حال، بررسی اسامی نقوش، طبقهبندی و مطالعه شیوه های شکلگیری آنها ما را تا حدودی به زندگی و ذهنیات بافندگان و مصرفکنندگان بومی آنها هدایت میکند. با نگاهی به نقوش دستبافتهای سنتی مازندران میتوان به فضای ذهنی، طبیعت و تاثیرپذیری از شکل زمینهای زیر کشت، درختان، ساقهها، گیاهان و حیوانات پی برد. نقشها کاملاً سنتی و برگرفته از طبیعت اطراف بافنده است. در بافت این دستبافتهها، نقشه کاربردی ندارد و به طور معمول، بافنده به صورت ذهنی انجام میدهد. نقشها دارای معانی خاصی بودهاند اما متاسفانه امروزه از فلسفه بعضی از این نقوش و نامگذاری آنها اطلاعی در دست نیست و بافنده به دلیل سنتی بودن طرحها و به طور موروثی از آنها استفاده میکند[۱۰].
جاجیم بافی
جاجیم، میراث با ارزشی که از فراز و نشیب قرون گذشته و باوجود بیمهریها، تاکنون ماندگار مانده است و نسل به نسل منتقل شده است. میراثی که در گذشته چشم روشنی و جهیزیه نو عروسان مواد اولیه در تهیه جاجیم آلاشت اساسا از جنس پشم گوسفند، پنبه و نخهای پلیاستر و نایلون میباشد. دستبافتهای است بدون پرز از نخهای تابیده شده رنگارنگ پشم، پنبه و گاه کرک با نقشهای راه راه و معمولاً در رنگهای شاد و زنده میباشد[۱۱]. جاجیم گونهای زیرانداز دستباف و دو رویه است که از نخهای رنگین و ظریف پشمی یا پنبهای یا آمیزهای از این دو بافته میشود. جاجیم آلاشت یکی از معروفترین صنایع دستی البرز نشینان بوده است که نه تنها روزگاری از بلندای البرز به خانههایی در دورترین نقاط جهان می رفت، بلکه با خود، فرهنگ و آداب و رسومی را زنده نگاه میداشت که امروز تقریباً اثری از آن باقی نمانده است و کاربردهایی نظیر زیر انداز، پشتی، سجاده، رختخواب پیچ، مفرش، پتو، روی کرسی و… میباشد[۱۲].
نخ ریسی و دستگاه سنتی بافندگی آلاشت
الیاف مصرفی در دستبافتهها، پشم است که در مناطق روستایی و کوهستانی به وفور یافت میشود. پشم، بر دو نوع است: پشم بهاره و پشم پاییزه، که به گفته روستاییان پشم بهاره مرغوبتر و ظریف تر است. پشم به طور طبیعی به رنگهای سفید، خاکستری، قهوهای و سیاه دیده میشود[۱۳]. چل؛ دستگاه چوبی است که به وسیله آن پشم را می ریسند و پشم را به نخهای تابیده شده تبدیل میکنند. ریسنده نخ که به چل چی معروف است، اشعاری را همزمان با چرخاندن، به صورت زمزمه اَدا میکند که حاکی از عشق و اعتقاد به کار میباشد. دستگاه بافندگی سنتی در مازندران بر حسب تعداد وردها، به دو وردی یا چهار وردی تقسیم بندی، و در مناطق مختلف به پاچال، کِچال و یا کرچال گفته میشود(تصویر ۱). علت آن است که پدال های دستگاه در داخل چاله ای در کف اتاق و خود دستگاه بافندگی کاملا افقی بر سطح زمین قرار میگیرد و زن بافنده پاها را در داخل چاله قرار میدهد و ماکوها را بالا و پایین میکند[۱۴].
تصویر ۱ – مراحل نخ ریسی پشم (تصویر از نگارندگان)
گونه ها و نحوه بافت جاجیم
جاجیم، بافته ای از پشم تابیده رنگین، بسیار زبر و خشن است. عرض آن، حدود ۲۰ تا ۸۰ سانتی متر است و اغلب اوقات تار و پودش را پشم تشکیل میدهد. معمولاً چند ردیف جاجیم را کنار هم می دوزند تا پهنای مورد نیاز را به دست آورند[۱۵]. مراحل بافت به این صورت است که به جای پود اضافه بافتههای دستگاهی، از چوب استفاده میشود؛ یعنی پس از چند رج سادِه بافی، چنانچه هنرمند قصد تغییر رنگ پود را داشته باشد، ابتدا به کمک چوب دست، لَت چوب راهنما و بلند کردن برخی از تارها، ردیفی از گلهای ضربدری شکل به نام گل لت را بر روی کار ایجاد میکند و سپس با خوابانیدن مجدد چوب لت که پشت وَردها قرار دارد، به ساده بافی با رنگ دیگری می پردازد. این نوع، جاجیم لَت دار میگویند. جاجیم دیگری که بافت آن مرسوم است، بدون ایجاد گل، رنگها را تغییر میدهد، به این صورت که چند ردیف پود با رنگهای مختلف بدون هیچ مرزی در کنار هم قرار میگیرند. این جاجیم که به آن لت لتی میگویند، با دستگاه کرک چال و شانه بافته میشود[۱۶].
نقش و رنگ جاجیم آلاشت
رنگها : ضرب آهنگ زندگی که با هر پدالی که زده میشود یک نخ زیر رو مشخص میشود. دارای ۶ رنگ اصلی است، بیشتر، رنگهای مشکی، لاکی، سفید، سبز، قهوهای و نارنجی استفاده شده و رنگ غالب آنها قهوهای و مشکی است. رنگهایی که بوی طبیعت و کوهستان میدهند و از رنگهای گیاهی از پوست گردو، انار، حنا، روناس و برگ های درختان و گلهایی که رنگهای شاد و زنده بدست آمده است رنگرزی میشدند. امروزه به علت حضور نخهای کاموا دربافتههای جدید و همچنین استفاده از رنگهای شیمیایی، رنگهای دیگری نیز به آنها اضافه شده است، مانند: زردآبی، سورمه ای، بنفش و….میباش[۱۰].
نقش: جاجیم این منطقه به طور معمول ساده بافته میشود و به جز دوگل معروف هیچ گونه گلی(نقشی) برروی آن ایجاد نمیشود. یکی “گل لت “که به صورت ضربدری است و در فواصل دورنگ استفاده میشود و دیگری نقش “بینجک یا بینج دون “(شبیه دانه برنج) که مربوط به ترتیب قرار دادن نخهای تارهنگام چلهکشی میباشد. همچنین نقوش، با تنوع رنگ و راهراههای رنگارنگ افقی، لوزیهای کوچک و بزرگ، نقشمایههای ذهنی زنان بافنده، از رفتوآمد سریع ماکوها میان تارها، شکلگرفته و با ضربههای شانه چوبی استحکام یافتهاند و چشم نوازی خود را حفظ میکند. شاخص ویژه جاجیم آلاشت، از سه تا گل یا سه رنگ تشکیل میشود و این سه نگ باید در قالب اول، وسط و آخر قرار گیرد(تصویر۲). الیاف مصرفی در بافت، پشم است که در مناطق روستایی و کوهستانی به وفور یافت میشود. پشم که از دیرباز در انواع دستبافتههای شهری، روستایی و عشایری کاربرد داشته، بر دو نوع است: پشم بهاره و پشم پاییزه که به گفته روستاییان پشم بهاره مرغوبتر و ظریف تر است. پشم به طور طبیعی به رنگهای سفید، خاکستری، قهوهای و سیاه دیده میشود[۱۳]. برای تبدیل آن به نخ خامه باید مراحلی طی گردد که شامل مرحله شستشو، مرحله حلاجی به وسیله شانه سر، مرحله ریسیدن به وسیله دوک و تبدیل آن به کلاف و در نهایت رنگرزی است. از پشم که نسبت به رطوبت فراوان، مقاوم است برای تهیه انواع جاجیم و گلیج و پوشاک گرم و بافتنی ها استفاده میشود. در گذشته تار و پود بافتهها، هر دو از پشم بود اما امروزه به دلیل هزینه بالای پشم و دشواری ریسندگی و رنگرزی آن از الیاف مصنوعی همچون کاموا نیز در روند بافت استفاده میشود.
تصویر ۲- مراحل بافت جاجیم آلاشت (تصویر از نگارندگان)
گلیج
گلیج، دستبافتهای روستایی است که از زمان های دور در برخی از مناطق استان مازندران بافته می شد. در گذشته، تار و پود آن که در زبان محلی به آن «تونه و وافته» میگویند، هر دو از پشم بوده و به آن پشم در پشم میگفتند؛ اما امروزه بیشتر از نخهای صنعتی و یا حتی کاموا در بافت استفاده میشود. این بافته بدون پرز که از «بافتههای داری» به شمار میآید، توسط دستگاه کرچال بافته میشود. روند بافت گلیج شباهتهایی به دیگر بافتههای کرچال همانند جاجیم دارد. اما تفاوت عمده و اساسی این دو دست بافته، نحوه پودگذاری آن است. گلیج، دستبافتهای است که پودگذاری آن مرکب و به گویشی مضاعف است. یعنی علاوه بر پودگذاری اولیه که از طریق عبور ماکو از میان تارها صورت میگیرد، پودگذاری ثانویه ای وجود دارد که تنها از طریق دست انجام میشود و همان نقش آفرینی بر سطح بافته است، اما جاجیم تنها همان پودگذاری مرحله اول، یعنی دستگاهی را دارد و نقش خاصی بر سطح آن دیده نمیشود. نقشها کاملا ساده و انتزاعی هستند و هر آنچه بافنده را تحت تاثیر قرار دهد، به ساده ترین شکل، بر سطح بافته اجرا میشود، خواه اشیای پیرامون باشد، خواه موجودات و گیاهان اطراف. تکرار نقوش در سطح گلیج را که بسیار چشم نواز است، از ویژگیهای خاص آن می دانند و بیشتر نقوش را، به ویژه اگر گلیج دوتکه باشد، به صورت قرینه میبافند. به هر تکه یا لنگه در زبان محلی، لاپه، شکه یا شقه میگویند. این دست بافته سنتی که تار آن از پنبه و پود آن از پشم های الوان میباشد با دستگاه نساجی سنتی دو وردی بافته و پودگذاری مضاعف نقش اندازی میگردد. از مراکز عمده تولید، محصول آلاشت است[۱۲].
رنگ و نقش دردست بافته گلیج
نحوه بافت گلیج در تمامی مناطق، تقریباً یکسان است و تفاوت های اصلی، در نحوه اجرای نقوش، اشکال و ابعاد برخی بافتههاست که بیشتر جنبه سلیقهای دارد. عرض گلیج به طور معمول ۶۰ تا ۷۰ سانتیمتتر و طول آن ۱ تا ۳ متر است اما به گفته برخی، در متراژ بالاتر هم میتواند بافته شود. گلیج در گذشته به عنوان زیرانداز، پتو، کوله پشتی، سجاده و…. کاربرد داشته و از وسایل مصرفی در زندگی روزانه روستاییان به شمار می رفته است اما امروزه بیشتر جنبه تزیینی دارد[۴]. در حقیقت، بافنده آنچه را از طبیعت درک کرد، در قالب رنگهای دلخواه به معرض نمای درمی آورد و روحیات درونی خود را بیان میکند. رنگها، قانون و قاعده خاصی ندارد و کاملاً سلیقهای است؛ گاه نیز رنگها بر حسب عادت و تجربه، در کنار هم قرارداده میشوند. رنگ غالب در بافت، قرمز است که اکثر مواقع به عنوان رنگ زمینه به کار میرود؛ نقشها نیز با رنگهای دیگر بر سطح بافته دیده میشوند(تصویر ۳). بافندگان در گذشته از رنگهای طبیعی اطراف خود بهره می بردند، برای مثال: رنگ پوست گردو گل آغوز کول، پوست انار (اِنارکول)، زردچوبته، گَزَنه، گلی شبیه زعفران، گل آختی (پَلِم سر) و رنگهای قهوهای و سفید و سیاه نیز رنگهای طبیعی پشم گوسفند هستند. در زبان محلی، گوسفند سفید را جلمه و رنگ آن را اسبه زاغ، گوسفند قهوهای را سال و رنگ آن را کهو مینامند. رنگ سیاه نیز سیاه زاغ نامیده میشود[۱۵].
تصویر ۳-پود گذاری مضاعف در نقوش گلیج(تصویر از نگارندگان)
چادر شب بافی
چادر شب نیز یکی از دستبافتههای سنتی آلاشت است به زبان محلی لاون بافی میگویند و در رنگهای مختلف و به صورت چهارخانه با الیاف مصنوعی، پشم، پنبه و حتی ابریشمی تهیه میشود و دارای کاربردهای متفاوتی مانند روتختی، پرده و رختخواب پیچ تولید میشود. چادرشب معمولاً در اندازه های ۲ در ۲ متر با زمینه قرمز و دارای طرحهای مشبک و چهارخانه با نقوش هندسی بافته می شود. تارهای چادرشب معمولاً به صورت رنگارنگ چلهکشی می گردند. چادرشب را برای جلوگیری از سرایت رطوبت به بدن دور کمر می بستند و به عنوان رو جهازی دختران و یا جانماز استفاده میکردند[۱۰].
سفره و دستمال
بافت سفره در اغلب مواقع دو وردی ساده است اما گه گاه به صورت چهار وردی جناغی نیز بافته میشود و گاهی حاشیه ابریشمی در ابتدا و انتهای پارچه دیده میشود. سفید ساده است، اما بافت جناغی پارچه خود طرحی زیبا است. گاه نیز سفرههایی با طرح چهارخانه ساده بافته میشود و برای نگهداری نان در منازل، محل کار، مزرعه و … استفاده میشود[۴].
جاجیمچه(حمام سری)
از جمله زیر اندازهایی که طرح خاصی ندارد و از قدیم تا کنون به صورت ساده با فکر و ابتکار خود بافنده تولید، در رنگبندیهای مختلف و راه راه است(تصویر ۴). توسط دستگاه دو وردی بافته شده و از نخ پنبه در تار و از پشم یا کرک در پود آن استفاده میشود. مصارف آن برای سجاده، زیرانداز، پادری، پشتی، ساک و… است[۱۵].
تصویر ۴ -رنگ و نقش بافت جاجیمچه آلاشت(تصویر از نگارندگان)
چپری و چوقا
جاجیم چپری که علاوه بر پتو به عنوان رختختواب پیچ و یا پرده برای فصلهای سرد استفاده میشود، هنگام بافت، از قانون«پی و پیش» برای حرکت دادن وردها استفاده میکنند و وردها به صورت جفت بالا و پایین شده و پود از میان تارها رد میشود؛ به این ترتیب، طرح به دست آمده، حالت جناغی یا هفت و هشت پیدا میکند(تصویر ۵). چوقا، دستبافتهای، که تار و پود آن از پشم بافته شده و برای بالاپوش، روانداز و یا قبا برای مردان استفاده میشود. چپری از دستبافته داری است، نخ تار آن از پنبه و پود پشم، با طول ۱۲ متر و عرض ۳۰ سانتی متر تولید میشوند. از رنگهای طبیعی رنگرزی شده و معمولاً به رنگهای قهوهای، مشکی، شیری، شکری بوده و گرمای بسیار خوبی داشته از کیفیت بالایی به لحاظ استحکام برخوردار است[۱۰].
تصویر ۵- چپری آلاشت(تصویر از نگارندگان)
جوراب بافی آلاشت
بافت جورابهای پشمین که از قدیمی ترین دستبافتهها و هنرهای سنتی این منطقه است. جورابهای پشمین متنوع هستند. کفشکها مخصوص زنان و جورابهای چکمه ای یا ساق بلند مختص مردان است. در بافت جوراب از پنج میله کوتاه بافتنی استفاده میشود که طول هر یک، حداکثر ۲۵ سانتی متر است. به تناسب قسمت های مختلف جوراب، از دو تا پنج میل برای بافت استفاده میشود تا در نهایت جورابی یکدست و بدون درز به دست میآید[۱۷]. در جوراب بافی، سطوح محدودی از مستطیل، مربع، لوزی و یا مثلث با رنگهای متنوع در کنار هم قرار میگیرد. در مواردی نقوش اشیاء و گیاهان و طبیعت همچون دریا و کوه و حیوانات به گونه ای کلی طرح میشود. در جورابهایی با نقش محدودتر، اولین رنگ مصرفی برای زمینۀ کار، همان رنگ طبیعی پشم های حیوانات و بیشتر رنگهای سفید و شیری و به ندرت سیاه و قهوهای است. بیشترین و مهم ترین رنگهای به کاررفته برای خود نقشها، سیاه و قرمز است که این رنگها در همۀ دستبافتههای منطقۀ آلاشت یک رنگ اساسی و مهم به شمار آمده و به دستبافتهها روح و جلایی دیگر میدهد[۲].
نقشمایههای جوراب در دستبافتههای آلاشت
در جوراب بافی، سطوح محدودی از مستطیل، مربع، لوزی و یا مثلث با رنگهای متنوع در کنار هم قرار میگیرد. در مواردی نقوش اشیاء و گیاهان و طبیعت همچون دریا و کوه و حیوانات به گونه ای کلی طرح میشود. این گونه نقوش گاهی به مفهوم تصویری موضوع و به جزئی از اجزاء طبیعت نزدیک است و گاه مفهومی درونی و ذاتی دارد و با فرمهای ساده شده ارائه میشود. این تصاویر در کنار هم تکرار و در یک سطح افقی ردیف میشوند. در جورابهایی با نقش محدودتر، اولین رنگ مصرفی برای زمینۀ کار، همان رنگ طبیعی پشم های حیوانات و بیشتر رنگهای سفید و شیری و به ندرت سیاه و قهوهای است. بیشترین و مهم ترین رنگهای به کاررفته برای خود نقشها، سیاه و قرمز است که این رنگها در همۀ دست بافتههای منطقۀ آلاشت یک رنگ اساسی و مهم به شمار آمده و به دست بافتهها روح و جلایی دیگر میدهد[۲].
نقشمایههای حیوانی
ارتباط تنگاتنگ زنان بافنده با طبیعت محل زندگی شان موجب به کارگیری بسیاری از طرحهای طبیعی منطقه در آثار هنری شان شده است. در این میان نقش حیوانات، جایگاه پر اهمیتی دارد. « غازگلی» از نقشمایههایی است که کاربرد زیادی در نقش پردازی جورابهای آلاشت داشته است. لغت غازگلی به معنای گردن غاز است[۱۸]. غازها از جمله پرندگانی هستند که به بلندی گردن مشهورند. در زبان طبری، «غاز گردن»، کنایه از آدم گردن دراز است[۱۹]. این نقش از پیوستگی دو عنصر خط، با حرکتs مانند و لوزیهای توخالی شکل میگیرد که درون آن ها را با رنگ متضاد (بیشتر گرم) میبافند. نقش غازگلی عموماً شکل در حاشیه به صورت U شکل به دور نقش مرکزی کوتری میپیچید(تصویر شماره ۸). از ویژگیهای نقشمایهها در مناطق بومی، تفاوت نام و شکل در مناطق مختلف حتی در محله های روستایی نزدیک به هم است؛ شاهد مثال، نقش غازگلی در مناطق هم جوار به نام مهرخفته نیز خوانده میشود. در آنجا مشخص میشود که حرکت U شکل این نقش در حاشیۀ جوراب به دور نقش کوتری میتواند مفاهیمی باستانی به دنبال داشته باشد و بر انتخاب این نام نیز صحه میگذارد. انتساب نام غازگلی به علت شباهت ظاهری این نقش در پیچش خط و سطح با شکل بدن و گردن غاز است. بافندگان، نقش انتزاعی و خلاصه شده ای از تصویر این پرندۀ خانگی ایجاد کردهاند. نقشمایه دیگر، نقش انتزاعی از درخت در ترکیب با نقش پرنده است. نقشمایه درخت مرغی در منطقۀ آلاشت به نام کوتری خوانده میشود. پرنده و درخت هردو مفاهیم رمزی و نمادین بارزی دارند. مشابه این نقش به نام کله قوچی یا درخت مرغی در بافتههای اقوام دیگر مناطق ایران و حتی در بافتههای اقوام همسایه نیز رایج است. پرنده در سراسر اسطوره های پیش از تاریخ و دوران تاریخی سرزمینهای ایران و بین النهرین، نماد ابر و باران یا «پیک باران» بوده است[۲۰]. در نقوش هندسی و زیبای میل بافی مازندران، نگاره های درخت مرغی بافته شده است و در اطراف آن ها نقوشی حاشیهای به صورت متناوب در سراسر ارتفاع درخت چرخیده است. این نقوش حاشیهای به زبان مازندرانی با نام مهرخفته خوانده میشوند. مهرخفته به معنی مار خوابیده است. دو نقشمایه به نام های بلبلک و پاپلی به شکل های مختلف در جوراب بافی به کاررفته اند. این دو کلمه، پاپلی و بلبلک، دارای یک مفهوم مشترک به معنی پروانه هستند. در فرهنگ لغت زبان طبری، پاپلی و کلمات مشتق آن بدین شکل معنا شده است: پاپلی به معنی پروانه، سبک و چالاک. رباپلی (پروانه ای به رنگ قهوهای سوخته و یا روشن که در باور عامه، پیام آور روح، یکی از مردگان است. بلبلک نیز به معنی پروانه و کفش دوزک است[۱۹]. با توجه به نام بلبلک و پاپلی و مقایسۀ معنی لغوی آن ها با نقشمایه و شکل واقعی شان در طبیعت میتوان به چرایی این نامگذاری پی برد. پروانه در طبیعت از دو بال در قسمت میانی بدنش تشکیل شده است. بالها مشخصۀ اصلی پروانه هستند، زیرا بزرگ ترین قسمت بدن آن را شکل میدهند. بالها در عین بزرگی، زیباترین و پُرنقش و نگارترین بخش بدن پروانه و عامل اصلی جذاب بودن این حشره نسبت به سایر حشرات هستند. در نقش بلبلک خط میانی بدن پروانه به رنگ آبی بافته شده است و بالهای دو طرف از ترکیب چهارخانه های آبی و سفید شکل گرفتهاند. در مقایسۀ نقشمایه بلبلک و نقشمایه پاپلی نقش پاپلی از چهار دایرۀ به هم متصل شکل یافته است. این دایرهها در مرکز، دارای نقاط ریز پروانه مانند هستند. گویی در نقش پاپلی، بافنده در چهار شکل به هم متصل، حرکت پروانه را بر دستبافته خود ضبط کرده است. به هر تقدیر اگر پاپلی به معنای بلبلک یا همان پروانه تفسیر شود، نماد پروانه به بی مرگی و تولد دوباره در باور سنتی جهان برمیگردد. پروانه نشانۀ شادی بسیار و مظهر زیبایی مفرط شناخته میشود. پروانه یک نماد برای روح و زن بودن است. دو پروانه نماد زناشویی خوشبخت است[۲۱]. شاید زنان بافنده نقشی از پروانه را به عنوان نمادی از شادی ها و زیباییهای زندگی بر روی جوراب نقش میکنند و یا آن را نمادی از روح زنانگی خود می دانند. در نقشمایه پاپلی، گویی بافندۀ محلی در یک نقش ساده، حرکت پیوستۀ پروانه را در چهار پلان بر روی جوراب قاب کرده است. همچنین نقشمایه محرمات جناقی که از تکرار خط شکسته ای به صورت هفت ایجاد شده است، در متن اصلی جورابهای آلاشت به فراوانی به کار گرفته میشود. این نقش در میان زنان بافندۀ آلاشت به دو نام کج راه و سُمّ آهو خوانده میشود. در فرهنگ عوام، اعتقادات خرافی نسبت به سم آهو وجود دارد. آن را برای رفع چشم زخم همراه بچه قرار میدهند. بدین تفسیر میتوان این گونه انگاشت که نقشمایه سم آهو برای رفع چشم زخم بر روی جوراب بافته میشود. همین نقشمایه در منطقۀ چالوس و کندلوس به نام مائیتلی به معنی تیغ ماهی است[۲]. برای ایجاد این نقش در واقع بافنده، شکل جناقی واحدی را با رنگهای متضاد تیره و روشن تکرار میکند که شبیه به تیغ بدن ماهی است و به همین دلیل مائیتلی به معنی تیغ ماهی، نامگذاری شده است. در (جدول ۲) میتوان تصویر نقوش حیوانی را در دستبافتهها مشاهده نمود.
جدول۲: نقشمایههای حیوانی(ترسیم از نگارندگان)
نقشمایههای گیاهی
در در دستبافتههای منطقۀ آلاشت، نقشهای گیاهی با نام های دار به داری (درخت به درخت)، دار (درخت)، برگ دار (برگ درخت)، سایمه گل و انوع گلهای دیگر در واقع اسطورۀ شکلگیری زندگی انسان را به خلق هستی پیوند می زنند[۲۲]. نقشمایههای مربوط به درخت در دستبافتههای آلاشت به صورت ترکیب قرینهای از نقشهای ساده و دارای ریتم بافته شدهاند. این نقشها با بیانی موجز نمایندۀ مفاهیم بلند درخت به عنوان گیاه خدا از اعتقادات باستانی بشرهستند. نقش داری با یک محورِ تنۀ درخت با تکرار قرینۀ سه شاخه در امتداد هم بافته شده است. بسیاری از اقوام باستانی درخت را به عنوان جایگاه خدا یا در واقع خدا میپرستیدند. همچنین درخت منبع باروری، نماد دانش و حیات جاودانی بوده است، اعتقاد بر اینکه در بعضی درختان و گیاهانی که برای بشر سودمند است، روحی درون درخت وجود دارد، به پیش از تاریخ برمیگردد[۲۱].
نقشمایه دار به دار شاید نشان دهندۀ باغی پر درخت باشد که ردیفهای درخت پشت سر هم در آن چیده شده است. رنگهایی که در این نقشها به کار گرفته میشود، رنگهای طبیعی و یا حتی رنگهای قراردادی نیست، بلکه بافنده چند رنگ (معمولاً دو رنگ) را در ابتدا انتخاب میکند و تمام نقشهای گیاهی و حیوانی و طبیعی را در یک جوراب با همان رنگها می بافد. همین موضوع در نقشمایه برگ دار نیز مطرح است. هنرمند بافنده از ترکیب رنگ سیاه و سفید نقش برگی را بافته است. این نقشمایه دارای یک محور میانی و تکراری از خطوط مورب به طور قرنیه در حاشیه است[۲۳].
از دیگر نقشمایههای گیاهی بر جورابهای آلاشت، گلها هستند. این نقشها با نام های گردگل، درازگل و سایمه گل زینت بخش و پوشش پای مردمان کوهستان نشین آلاشت است. گلهای گرد در این بافتهها با نقش هندسی دایره ای تو خالی معمولاً با دوازده پر بافته میشوند. خطهای اصلی را با رنگ تیره میبافند و فضای خالی درون دایره را رنگین میکنند. رنگ سبز، آبی و قرمز از رنگهای خالصی است که در میانۀ گلهای گرد بافته میشود. نقشمایه گل، نمایشی از ظرافت و زیباییهای زنانه، باروری و سرسبزی طبیعت است. نقش درازگل در فرمهای هندسی جوراب ها به صورت مربع لوزیهای به هم پیوسته در طول دستبافتهها امتداد می یابد. فضای میانی بین مربع لوزی نیز با مثلث های توخالی با رنگ سبز و یا قرمز پر میشود. شکل چهارضلعی (مربع لوزی) در این گلها ممکن است به چهار عنصر اصلی آب، باد، خاک و نور و یا چهار فصل سال به سبب اهمیت فصول و تاثیرشان در کشاورزی اشاره کند[۲۴].
نقشمایه زیبای دیگری به نام سایمه گل در جورابهای آلاشت به چشم می خورد. گویا سایم نام گلی صحرایی در منطقۀ آلاشت است. در کتاب دستبافتههای سوادکوه، این نقش بدین صورت معرفی شده است:«سایم نوعی نقش هندسی انسانی در جوراب بافی، گویند که سایم نام شخصی بوده که این گل از وی اقتباس شده است، برخی نیز آن را نوعی گل صحرایی خواندهاند»[۱۲]. این نقش را به صورت تک رنگ میبافند و فضای خالی آن را به رنگ زمینه در میآورند. نمونهای از تصاویر نقشمایههای گیاهی در (جدول ۳) آمده است.
جدول ۳: نقشمایههای گیاهی(ترسیم از نگارندگان)
نقشمایههای برگرفته از طبیعت
در دستبافتههای آلاشت نقش ساده ای به نام راس را دیده میشود که در بسیاری از هنرهای دستی به کار میرود. نقش راس را به معنای راه راست در واقع از نوارهای ظریف رنگی در کنار هم شکل یافته است. راس را، همان نقش معروف محرمات در هنر سنتی ایران است. این طرح را میتوان یکی از معروفترین طرحهای نقش بسته بر منسوجات ایرانی به شمار آورد. طرح محرمات در دستبافتهها گاهی به صورت مستقل و بدون تزیین و گاهی هم همراه با تزیینات، استفاده میشود. بافندگان با کم یا زیاد کردن پهنای راهها و استفاده از رنگهای مختلف، تنوع بسیاری در آن ایجاد کردهاند. یکی دیگر از نقوش دستبافتههای آلاشت وَلوِله یا آروس زلف (زلف عروس) است. ولزلفک در زبان محلی به معنای زلف پیچیده و پرپیچ وتاب است[۲۵]. شاید از آنجا که شباهتی به گیسوان بافته شده دارد از آن به زلف عروس هم تعبیر شده است. در گلیم های اقوام عشایری فارس همین نقش به نام چپلقه به کار رفته است[۲۶]. نقشمایه ولوله به سبب شکل ظاهری میتواند شبیه به امواج خروشان آب باشد و به همین دلیل برخی آن را نشانۀ آب و حیات دانستهاند. حضور این نقش در خانه، مظهری از طلب برکت و دوام بارندگی خداوند برای کشتزارهاست[۲۵]. نقشمایه دیگر در دستبافتههای آلاشت، چکنه است. «چکنه در زبان مازندرانی در سه معنا به کار میرود: اول به طور معمول گوسفندان کمتر از پنج رأس را گویند؛ دوم به معنای کم است و سوم گوسفندی امانتی که صاحبش آن را نزد چوپان به امانت گذارد.» چکنه به شکل مربع لوزی چهارخانهای است که از ترکیب دو رنگ بر روی متن اصلی دست بافتهها بافته میشود. شاید این نقش برای بافندۀ محلی یادآور و نشانهای انتزاعی از تصویر گوسفند باشد یا اینکه به سبب شکل آن، بتوان آن را با نقشمایههای بدوی بر روی سفال های اولیه هم ریشه دانست. چکنه که نقش مربعی شطرنجی است در منطقۀ آلاشت به صورت تک نگاره مجزا بر روی دستبافتهها بافته میشود. خانم فیلیس آکرمن در پژوهشهای خود که دربارۀ نمادهای پیش از تاریخ انجام داده، بر این عقیده است که لوزیهای شطرنجی یک درمیان سیاه و سفید و رنگی نشانۀ تلألؤ و از نمادهای آب است[۲۰]. با توجه به اهمیت آب در زندگی مردم روستایی و بنابر نظر پژوهشگران باستانی، میتوان این نقش کهن را که امروزه نیز در بافتههای آلاشت جایگاهی دارد، نمادی از آب دانست. در نقشمایه چکنه و سایر نقشها یک ترکیب قرینه و متعادل، پایۀ اولیۀ شکلگیری نقوش است[۱۷]. تقارن محوری با توجه به شکل قرینهاش نمونهای از ارتباط بین ظاهر و محتواست. در اکثر موارد ترکیب بندی دارای نظم و قانون و توازنی است که در زیبایی بخشیدن به بیشتر آثار از آن تبعیت شده است. نمونههایی از تصاویر نقشمایههای طبیعی را میتوان در (جدول ۴) مشاهده نمود.
جدول ۴: نقشمایههای طبیعی(ترسیم از نگارندگان)
نتیجه گیری
هنر مردم روستایی، متأثر از باورها و فرهنگ قومی در طی سالیان طولانی شکل میگیرد. معرفی و طبقهبندی نقوش و ریشه یابی و تعیین زمان و محل ظهور نقوش دستبافتههای یک ناحیه دشوار است، زیرا همواره بر اثر تبادلات فرهنگی، طرحهای ابداعی و نقوش یک دستبافته از منطقه ای به منطقه دیگر انتقال یافته است. با این حال، بررسی اسامی نقوش، طبقهبندی و مطالعه شیوه های شکلگیری آنها ما را تا حدودی به زندگی و ذهنیات بافندگان و مصرفکنندگان بومی آنها هدایت میکند. نقشهای دستبافتههای آلاشت، کاملاً سنتی و برگرفته از طبیعت و محیط اطراف بافنده است. نکته اینجاست که هر نقشی مبتنی بر اعتقاد و باورهای قومی شکل گرفته است. اغلب نقوش، معنا و مفهوم رمزگونه داشته و به مطلبی در زندگی ساده و روزمرۀ مردم اشاره میکند. نقشهای حیوانات که با واژههایی چون غازگلی و مهرخفته و پاپلی نامگذاری شدهاند، جانوران منطقه را مینمایانند که هر روز مقابل دیدگان بافنده قرار دارند. نقوش گیاهان درخت، گل و نقشمایههای طبیعی از رود، کوه و زمین در بافتههای آلاشت نیز نشانگر همین مطلب است. در بافت ها، نقشه کاربردی ندارد و به طور معمول، بافنده کار را به صورت ذهنی انجام میدهد. تمامی نقشها و طرحها دارای معانی خاصی بودهاند اما متاسفانه امروزه از فلسفه بعضی از این نقوش و نامگذاری آنها اطلاعی در دست نیست و بافنده به دلیل سنتی بودن طرحها و به طور موروثی از آنها استفاده میکند. با گذشت زمان و تحولات پدید آمده در سبک زندگی مردم، نه تنها شیوه تفکر انسان ها بلکه بسیاری از سنت ها، دستخوش تغییرات قابل توجهی شده است که آن را میتوان ناشی از تهاجم فرهنگ های بیگانه و پیامد زندگی ماشینی دانست. در گذشته نه چندان دور دستبافتهها یا هر هنر دستی فقط برای ارزاق و تامین نیازهای زندگی نبود، بلکه بهانه ای برای دورهمی اعضای خانواده و ارتباط مستقیم و دیداری آنها با یکدیگر و زندگی با هم و در کنار هم بود. امروز به موازات اثرگذاری و هجوم بافتههای ماشین آلات عصر تکنولوژی بر چیدمان خانه و زندگی مردم، نه تنها از صنایع دستی همچون جاجیم استقبال نمیشود بلکه آن را چنان خانه نشین کرده که برای یافتن این گنج باید به پستوی کوهستانها سفر کرد. دستبافتهها نیز چون بسیاری از صنایع دستی دیگر قربانی بی مهری ناشی از عصر تکنولوژی است که اگر به دادش نرسیم آخرین نفس هایش نیز در خاموشی به خفقان خواهد گرایید. در (جدول ۵)، مروری داریم بر سیر و تحول دستبافتهای منطقه آلاشت مازندران که در طی گذر زمان تغییر یافته است. توجه به دستبافتههای محلی مازندران که جنس و نقش متنوعی دارند و با اندک تغییراتی، میتواند با سلیقه امروزی مردمان مطابقت پیدا کنند، در ایجاد هویت و مقاوم سازی فرهنگی نقش مؤثری خواهد داشت، تا بتوانیم در حفظ این میراث ماندگار راه گشا باشیم.
جدول۵: مقایسۀ بافت و متعلقات آن در دست بافتههای آلاشت، در دو بازۀ زمانی قدیم و جدید(ترسیم از نگارندگان)